داستان مرینت و ادرینا
از زبان ادرینا
___________
داشتیم می رفتیم از اب بیرون که کلی مرد ریختن رو ما و ما رو بردن بردن که نمی شه ما رو دزدیدن
ما رو بردن به یه کاخ خیلی قشنگ بود کلویی گفت: هی اینجا کجاست چرا ما رو دارید می برید؟؟
یکی از مردا گفت: دستور دادن
و یه نگاه تیز به ما کرد
دم گوش کلویی گفتم:اخ جون
کلویی گفت: چرا اخ جون
داد زدم :چون ما ربوده شدیم
کلویی گفت: دارم به همین یه ذره عقلتم شک می کنم
ما رو از ماشین بیرون اورن
دیدم لایلا قرمز شده
گفتم:لایلا چت شده؟
گفت:ما ها لباسمون...
گفتم:لباسمون چی؟
گفت:لباسا مونو که دیروز گرفتیم نیاورد یم
و بعد گریه کرد
وقتی رفتیم تو ما رو یه جایی راهنمایی کردن
رفتیم و با یه.......
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی